همه کودکان اضطراب طبیعی را تجربه میکنند، اضطراب جدایی از آشنایان هراس از غریبه ها، ترس از دلقک سیرک و ترس از تاریکی. برای اینکه کودک بتواند با این نگرانی ها مقابله کند باید بدانند که این احساس چه چیزی است چطور به وجود می آید و چگونه میشود با آن دست و پنجه نرم کرد و پیروز شد.
از آنجا که کودک تفاوت بین ترسیدن و در خطر بودن را نمی داند باور دارد که تمام نگرانیهای جدی و واقعی هستند اگر را هدایت و راهنمایی نکنیم با گفتگوهای درونی و منفی خود تنها می ماند.
درمان نگرانی و استرس کودکان بسیار حائز اهمیت است زیرا بسیاری از رفتارهای اضطرابی و تنشی نوجوانان و بزرگسالان در همان سنین کودکی آغاز می شود حضور یک بزرگسال در خانواده یا فرد یاری دهنده دیگری که در این زمینه آگاهی و تجربه داشته باشد می تواند برای کودک یک الگوی رفتاری و فکری درست بسازد که تا پایان عمر پایدار بماند.
۱_ابتدا به کودک توضیح دهید که اصلاً نگرانی چه چیزی است؟ دو بگویید نگرانی فکری است که وقتی تو از چیزی ترسیده ای ناگهان به ذهنت می رسد این فکر ممکن است واقعی باشد یا خیالی تو ذهن گفت انگیزی داری ذهن تو ممکن است درباره چیزهای واقعی با تو حرف بزند یا کاری کند که تو چیزهای غیر واقعی را هم باور کنی. او ممکن است بگوید تو در خطر جدی قرار داریم یک نفر از تو خوشش نمی آید یا مسخره میکند این جور مواقع «صدای نگرانی» در دلت میگوید اگر اتفاق بدی بیفتد اما «صدای هوشمند» خواهد گفت شاید اتفاق بدی رخ ندهد او میپرسد چه اتفاق های دیگری ممکن است بیفتد آنها خیلی هم بد نباشد ایجاد باشد که این ذهن شگفت انگیز را خدا به تو داده است خدا به تو کمک میکند برای فهمیدن چیزهای واقعی و تشخیص غیر واقعی ها از صدای هوشمند درونت استفاده کنی.
۲_به او یاد بدهید که چه زمان هایی لازم است به صدای نگرانی اش گوش بدهد: باید زمانی که صدای نگرانی می خواهد از ما محافظت کند به او گوش بدهیم. وقتی صدای نگرانی ما را تشویق می کند که کارها را بهتر انجام بدهیم خوب است که به او گوش بدهیم.
مثل وقتی که نگران نمره بد هستیم و برای همین بیشتر و بهتر درس می خوانیم و یا این که موقع رد شدن از خیابان به خاطر اینکه نگران تصادف کردن هستیم، دو طرف را نگاه میکنیم. اما این صدا بعضی وقتا زمانی بلند میشود که واقعاً چیزی برای نگرانی وجود ندارد مثل وقتی که به ما میگوید باید از هیولا ها از صدای رعد و برق از حشره ها بترسیم یا زمانی که پیدرپی در گوشمان می گوید هیچ کاری از دستمان بر نمی آید این صداها صداهای خوبی نیست. وظیفه تو این است که «صدای هوشمند» را روشن کنی این صدا به تو می گوید که باید سرد کنید دوباره فکر کنید نفس عمیق بکشید و آرام باشید آن وقت تصمیم بگیری که به «صدای نگرانی» گوش بدهی یا نه.
۳_ به او بگویید که نگرانیهایش از کجا میآیند؟
بعضی از فیلم ها کتاب ها و برنامه های تلویزیونی ما را نگران میکند در این حالت گیج می شویم و نمی فهمیم چه چیزی واقعی است و چه چیزی تخیلی همه آدم ها گاهی نگران و مضطرب می شوند اما وقتی بچه هستیم چیزهای بیشتری به نظر ترسناک می آیند ممکن است چیزهایی ببینی یا بشنوی که معنی شان را نمیدانیم در این شرایط با پدر و مادر یا یکی از بزرگترها که دوستش داری حرف بزن صحبت کردن درباره ترس ها باعث میشود احساس امنیت بکنیم این کار نگرانیها را کاهش میدهد و جلوی زیاد شدن و بزرگ شدن آنها را میگیرد.
۴_به او از زمان هایی بگویید که نگرانی هایش تبدیل به اضطراب شدید می شوند:
وقتی زیاد به صدای نگرانی گوش بدهی نگرانی های بزرگ و بزرگتر میشوند سر و صدای آنها در ذهنت بالا می گیرد و تصور می کنی همه شان واقعی هستند گاهی انگار نگرانی ها توی سرت گیر میافتند بارها تکرار میشوند و حتی موارد جدیدی هم سر و کله شان پیدا می شود به این حالت اضطراب می گوییم.
اگر برای امتحان دیکته نگرانی اندکی داشته باشید تمرین میکنیم و درسی کنیم که نمره بهتری بگیریم اما اگر خیلی نگران باشی است را به جانب میافتد و همه کلمهها را فراموش میکنیم اجازه نده که اضطراب تمام ذهنت را پر کند و مانع تلاشهای شود بگذار خدا کمک کند نگرانیها را هوشیارانه مدیریت کن.
۵_ مکث کن، آرام باش و نفس بکش:
وقتی خیلی عصبی و آشفته شدی باید صدای هوشمند را روشن کنید آرام باشید و نفس عمیق بکشید و هوا را به داخل شکم درد بکش و نگهدار از ۱ تا ۵ بشمارید و سپس آن را به آرامی بیرون بده این روش را همین الان تمرین کن اگر ۱۰ بار انجامش بدهید اضطراب از بین میرود شوخی نمیکنم. خوراکی های سالم خوردن مثل میوه ها و سبزی ها و تحرک داشتن هم خوب است.
۶_ به او یاد بدهید که جواب صدای نگرانی را بدهد:
صدای هوشمند کمک میکند که جواب صدای نگرانی را بدهید بگو بس کن و دکمه توقف توی ذهنت را فشار بده. و از خودت چنین سوال هایی بپرسیم چه چیزی حقیقت دارد؟ چه چیزی شاید حقیقت داشته باشد؟ نکند من نگران هیچ و پوچ هستم؟
به صدای هوشمند درونت گوش بده چون صدای خداست که می خواهد کمکت کند.
و به صدای نگرانی بگو نگرانی از پیشم برو دیگه هم برنگرد.
خودت را مشغول یک بازی گوش دادن به موسیقی دیدن تلویزیون و خواندن کتاب کن اگر صدای نگرانی باز هم توی سرت خاموش نشده دنبالت آمد دوباره با صدای محکم بگو نگرانی برو پی کارت اگر نگرانی دوباره برگشت چنین چیزی را تصور کن خودت را ببین که یک جعبه داری که روی آن نوشته شده جعبه نگرانیها تمام نگرانی هایش را داخل این جعبه بگذار درش را ببند و آن را به خدا بسپار یک روش دیگر این است که چشمانت را ببندیم نفسهای عمیق بکشی و خودت را در جایی شاد و آرام تصور کن به این شکل فکرت از نگرانیها دور میشود.
۷_ به او بگویید که او رئیس افکار خودش است:
تو می توانی دکمه داخل ذهنت را هر زمان که بخواهی خاموش یا روشن کنی.
وقتی بهترین دوست خودت باشی دیگر به این صدا گوش نمی دهید که می گوید من نمی توانم این کار را انجام بدهم، چون به اندازه کافی عرضه ندارم بلکه دکمه را روشن می کنی و به خودت می گویی من از پس این کار بر می آید آنقدر باهوش هستم که خودم تلاش کنم و اگر جایی نیاز داشتم از دیگران کمک بخواهم وقتی همیشه بیشترین تلاش خودت را نشان بدهی هرگز بازنده نیستی.
۸_ به او یاد بدهید که با ترس هایش روبرو شود اما قدم به قدم.
اگر خجالتی هستید دوست پیدا کردن کار سختی است سعی کن هر بار فقط یک دوست پیدا کنیم یک دوست در مدرسه یک دوست بین همسایه ها یک دوست در کلاس ورزش نقاشی بعد از مدتی به قدری سرد با دوست هایت گرم خواهد شد که دیگر وقت نمی کنیم به خجالتی بودن حتی فکر کنید وقتی اوضاع عوض می شود یا چیزی جدیدی را شروع می کنیم طبیعی است که راجع به اتفاقات بعدی کمی نگران باشیم فراموش نکنید که همه چیز باید قدم به قدم پیش برود از صدای هوشمند برای پیش رفتن و هماهنگ شدن با تغییرات کمک بگیر.
۹_ او از نگرانی هایی بگویید که راجع به دیروز یا فرداست:
گاهی صدای نگرانی درباره چیزهایی حرف میزند که شاید در آینده اتفاق بیفتد حواست باشد که صدای نگرانی دارد تو را گول میزند و نسبت به مسائلی نگرانت می کند که اصلا وجود ندارند گاهی همین صدا تو را به گذشته برمیگرداند اینجا هم نگرانی باز هم دارد گولت میزند دیروز اتفاق می افتاد و تمام شده است. دیروز که گذشته است از فردا هم کسی خبر ندارد فراموش نکن که خداوند همیشه مراقب و مواظب تو است.
۱۰_ به او بگویید که می تواند از بزرگترهای کمک بگیرد:
درباره نگرانی های از با یکی از بزرگترها ای که کمک می کند صحبت کند اگر نگرانی و اضطرابت، خیلی زیاد باشد ممکن است مادرت پیشنهاد بدهد که با یک متخصص صحبت کنیم این روش خوبی است.
از پدر و مادرت یا یکی از بزرگترهای مهربان خواهش کنم که برای زمان دونفری در نظر بگیرند زمانی که فقط خودتان دو نفر باشید و تو بتوانی با او درباره نگرانی هایت حرف بزنید و آنها را از جعبه نگرانیها بیرون بیاوری.
۱۱_ از او بخواهیم لحظاتی را به یاد بیاورد که از پس خیلی از کارها بر آمده است:
دو ساله بودی وقتی ما در اتاق را ترک می کرد نگران می شدی گریه میکردی و نمی گذاشتی تو جای دیگری برود وقتی ۴ ساله شدی حتی دیگر متوجه نمیشدی او کی از اتاق خارج میشود.
حمیدرضا یکباره به سراغتان می آیند تو هر بار با یکی از آنها دست و پنجه نرم میکنید اگر چیزی در مدرسه نگرانت می کند چارهاش در خانه ماندن نیست . تو در حال بزرگ شدن و تغییر کردن هستی،چیزی که امروز اذیت میکند فردا دیگر وجود ندارد.
۱۲_به او یادآوری کنید همین طور که الان هست خواست و دوست داشتنی است، خاص و دوستداشتنی است:
برای اینکه احساس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید لازم نیست سریع ترین باهوش ترین و خوشتیپ ترین بچه باشی حدس بزن چی لازم نیست به صدای نگرانی گوش بدهی که همیشه میگوید باید در همه چیز بهترین باشید هیچ کس نمی تواند در همه چیز بهترین باشد تو استعدادهای خاص خودت را دارید لازم نیست کاری برای خاص بودن انجام بدهید چون همین الان هم خواست و دوست داشتنی هستی.
۱۳_و در نهایت به او یادآوری کنید که خدا همیشه همراه توست:
اگر لازم است زمانی را از پدر و مادر از دور باشی خدا کنار توست وقتی در گروه سرود باید تکانی کنی خدا پیش توسط وقتی در کلاس به سوالها جواب میدهی خدا همانجاست خداوند همیشه برای شنیدن حرف هایت فرصت دارد اگر ناراحت و نگران هستیم می توانید به او بگویید دعا کردن همان صحبت کردن با خداست را درک میکند و کمک می کند بهتر صدای هوشمند را بشنوی.
خداوند کنار تو و در عمق وجودت هست و تو را با عشق در آغوش گرفته تو به کمک او می توانی کارهای جدید و شگفتانگیز بسیاری انجام بدهید اگر از چیزی ترسیده یا نگران هستی با خودت بگو من بنده خدا هستم خدا همین لحظه در کنار من است.
«برگرفته از کتاب خوبِِ دیگر نگران نیستم، به قلم کریستن،ای، آدامز.»
معرفی چند کتاب خوب دیگر در همین حوزه:
کتاب نگرانی شبیه ابر است، به قلم شونا آینز.
وقتی نگرانیهای من خیلی زیاد میشود، به قلم کاری دان بارون.
کتاب من نگرانم، به قلم ایزابل توماس