وبلاگ

همه ما با کودکان کار مواجه شده ایم، کودکانی که سر چهارراه ها گل میفروشند، اصرار می‌کنند که از آنها فال‌‌حافظ و آدامس بخریم و یا سر کارهای ساختمانی، کوره های آجرپزی و...، پا به پای بزرگترها، کار می‌کنند. امروزه کودکانی که کودکی نمی کنند و از این بابت در بزرگسالی جراحت‌های روحی عمیقی دارند، دیگر فقط محدود به سر چهارراه ها نیستند، بلکه هر کدام از ما که تلفن همراه‌مان را برداریم و سری به شبکه‌های مجازی ما بزنیم. با کودکانی مواجه می‌شویم که به آنها کودکان کار مجازی میگویند.

غزاله دلفانی، روزنامه‌نگار،فعال و پژوهشگر اجتماعی ومریم حاج سید صادقی کارشناس ارشد روانشناسی، در مورد بهره وری سودجویانه از کودکان در فضای مجازی، و نقص حریم خصوصی آنها، اینطور توضیح می‌دهند:
هر قدمی که ما به عنوان والد برمیداریم بسیار اهمیت دارد زیرا دوران کودکی هیچ وقت بر نمی‌گردد و هر آسیبی را که در این دوره به کودك وارد شود، به هیچ وجه نمی‌توانیم جبران کنیم. هیچ کس نمی تواند ادعا کند که در کودکی آسیبی ندیده و اگر کسی را دیدید که چنین ادعایی داشت بدانید فقط برای این است که از این موضوع آگاهی ندارد. 

کودک دو ویژگی دارد:
۱_ ناآگاه است: او خیلی چیزها را نمی داند زیرا تجربه‌ای ندارد.
۲_ناتوان است: به واسطه ناتوانایی‌اش نیازمند کمک است.

پایگاه امن کودک اول مادر و سپس پدر است. وظیفه پدر و مادر این است که نیازهای جسمی، روانی و عاطفی کودک شان را رفع کنند. کودک حقوقی دارد که اولین حقش کودکی کردن است. وقتی حقوق کودک زیر سوال میرود من والد به حقوق او تجاوز کرده‌ام.
تجاوز به کودک فقط تجاوز جنسی نیست. وقتی حتی بدون اجازه کودک، از او عکس می‌گیریم و آن عکس را پخش می‌کنیم در صورتی که او هنوز حتی معنی اجازه گرفتن را نمی داند به حقوقش تجاوز کرده‌ایم.
شاید همین کودک به دلایلی دلش نخواهد وقتی که ۲۰ سال شد کسی عکس و حرکت خاصی از او را در کودکی دیده باشد.
طی تحقیقی از ۱۲۴ کودک پرسیدند که می شود جلوی دوربین جسد بگیرند تا عکاس از آنها عکس بگیرد؟ ۷۰ نفر از بچه ها دستهایشان را روی صورت گذاشتند به این معنی که نمی‌خواهند از آنها عکس گرفته شود.
همانطور که می دانیم کودک چقدر شفاف صاف و دوست داشتنی است همانقدر دنیای پیچیده ای دارد که ما حق نداریم از این پیچیدگی ساده بگذریم.
بسیاری از افراد هستند که در سنین ۲۰ تا ۳۰ سالگی بسیار موفق هستند و خانواده‌های آنها از بچگی آنها را در مسیری قرار دادند که موفق شوند اما لزوما این افراد موفق افراد شادی نیستند.
وقتی بچه ما جلوی دوربین ژست می گیرد نباید توجیه کنیم که خود کودک به کارش آگاه است و از این موضوع لذت می برد.
وقتی ما کودک را از مسیر کودک بودنش دور می‌کنیم و چیزهایی را در اختیارش می‌گذاریم که از حد توان و بالاتر است اصطلاحا نداریم تقویم شتابزده عمل می‌کنیم.
وقتی انتظار داریم کودک چهار ساله‌ی‌ما، کارهایی را انجام بدهد که در حالت نرمال یک فرد ۱۷ ساله می تواند انجام دهد، از خشونت از پیش تعیین شده استفاده میکنیم.
به این معنی که از کودک استفاده بیش از توانایی هایش می‌کنیم و کودک چاره‌ای جز سازگاری با ما ندارد، زیرا به ازای هر همراهی که با ما میکند مورد تشویق ما واقع میشود.
در هر سنی بابت هر چیزی که ما را تشویق کنند ما آن کار را انجام می‌دهیم بیشتر والدین چون خودشان توجه کافی را در کودکی دریافت نکرده اند حالا کودکانشان را در فضای مجازی طوری نشان می‌دهند که با لایک کامنت و فالو شدن مورد توجه قرار بگیرند.
یعنی اصطلاحاً کودکشان را در تله می اندازند که خود آنها در دوران کودکی در آن گیر کرده بودند و هیچ وقت نتوانستند از آن رهایی پیدا کنند.
در صفحات مجازی این کودکان، اوایل تنها خودشان در تصاویر دیده می شوند و کم کم پدر و مادرها هم وارد کادر میشوند، اگر دقت کنید می‌بینید که گاهی حتی ذوق پدر و مادرها از بچه ها بیشتر است و بچه ها گاهی مات و مبهوت نظاره‌گر هستند.
وقتی کودک ما در فضای مجازی مرکز توجه قرار می‌گیرد و هزاران نفر بی دلیل او را تشویق می‌کنند این مسیر برای خوشایند است ولی آیا وقتی همین کودک ۲۰ ساله شد هنوز مثل امروز مورد توجه قرار می‌گیرد و این مسیر را انتخاب می‌کند؟
ما به عنوان والدین باید بستر را برای رشد کودک فراهم کنیم تا خودش استعداد و توانایی و علاقه اش را کشف کند و در نهایت کودک ماست که باید تصمیم بگیرد کدام راه را انتخاب کند ‌ و والدین فقط باید بستر مناسب را برای رشد کودک فراهم کنند اما حق تصمیم گیری به جای فرزند را ندارند.
هیچ وقت با خود به این فکر کرده ایم که کودکی که در سن ۴_۵ سالگی مدام مورد توجه قرار می گیرد اگر ۲۰ سالگی مرکز توجه نباشد چه اتفاقی برای او می‌افتد؟
کودک به پذیرش بی قید و شرط نیاز دارد یعنی اینکه بدون این که کار خارق العاده ای بکند باید دوست داشته شود و این دوست داشته شدن بی قید و شرط را حس کند.
در دنیای مجازی بچه ها در صورتی دیده می شوند که مورد پذیرش قرار بگیرند و دائم رقابت بین آنها شکل گرفته و این چیزی است که بزرگسالان به آنها یاد داده‌اند.
هر آدمی چه کودک و چه بالغ باید خودش با توجه به نیازهایش معنای زندگی اش را بسازد نه با توجه به خواست و تشویق دیگران.
طبق نظر بسیاری از پژوهشگران کودک تا سن ۵۶ سالگی نباید تلویزیون تماشا کند چون معتقد هستند که جلوی خلاقیت او گرفته می شود.
حتی می‌گویند:اگر کودک شما از شما پرسید که گورخر چه شکلی است شما اجازه ندارید که به او گورخر را نشان بدهید و فقط می توانید به او بگویید که یک موجود راه راه است.
زیرا کودک باید خودش تصویر سازی کند و گورخر ذهن خودش را بسازد و تجربه کسب کند تا به جواب برسد.
ممکن است این سوال در ذهن شکل بگیرد که ما فقط عکس های کودک فعال در فضای مجازی را می‌بینیم شاید بقیه ساعات زندگی او به بازی کردن های کودکانه بگذرد؟
اینجا نکته‌ای که مطرح می‌باشد این است کودکی که دغدغه هایش کودکان نیست یعنی کودکی نمی کند.
پس فراهم کردن بستر برای رشد و بالندگی و موفقیت بچه هایمان وظیفه والدین است اما ما نباید آنها را هول بدهیم.
بچه باید نیازهایش برآورده شود وگرنه خودش را در تله های بزرگسالی مثل قهرمان دو میدانی که نفر اول است اما هیچ شبی را به یاد نمی آورد که شاد و راحت خوابیده باشد. برای همین است که خودکشی و مشکلات روانی بین سلبریتی‌ها زیاد به چشم می خورد.
این بدیهی است که هیچ پدر و مادری نمی گوید که من خوشبختی فرزندم را نمی خواهم. ولی آیا راهی که از سر ناآگاهی پیش می‌گیرند واقعاً بچه را به سمت خوشبختی سوق می‌دهد؟
از ویژگی کودکان این است که از وقتی که به دنیا می آیند تا چند سال اول زندگی حدوداً تا ۸ سالگی حرکات آنها با نمک است و حرف زدن آنها به دل اکثریت می نشیند.
وقتی کودک کار مجازی با هر حرکت خود، مدام قربان صدقه های اضافی دریافت می‌کند و همیشه جلوی دوربین پدر و مادر شکار می شود و از این آتلیه و آرایشگاه به آن مذاکرات لیو آرایشگاه می رود چالش زندگی از زمانی شروع می شود که از سن شیرین زبانی عبور کند.
زیرا وقتی که می بیند تا دیروز بدون هیچ تلاشی محبوبیت داشته و مرکز توجه بوده وقتی که ما یک خودشیفته تربیت کرده‌ایم از آن زمان به بعد خلا توجه را تماماً احساس می کند.وارد مدرسه می شود و می بیند دیگر خانم‌معلم قرار نیست فقط ناز او را بکشد. وقتی می بیند نمی تواند خطاهایش را با حرف زدن و شیرین زبانی پوشش بدهد و نازش خریداری ندارد،وقتی با بچه ها بازی می کند اما کسی بابت زندگی متفاوت ماشینی که داشته درکش نمی کند و تردید می‌شود وقتی می‌بیند دیگر دوران مفت پول درآوردن برای پدر و مادرش به سر رسیده و حالا برای رسیدن به یک لقمه نان باید حسابی تلاش کند وقتی روزبه‌روز توجه به او کمتر شد و چهره پشت دوربین شکم رنگ و جامعه با خود واقعی پر از عقده و خلا شخصیتی‌اش روبرو شد حالا باید چه کار کند؟
یا همچنان از خودش عکس و فیلم بی‌محتوا تولید کند و سعی کند دوباره هر جور که شده با همان روش به چشم بیاید یا منزوی شود و بسیاری از مشکلات روانی به سراغش بیاید و چه بسا نتواند تحمل کند و خودکشی را انتخاب کند‌. یا همیشه از خانواده و مردم طلبکار باشد چون تربیت او بوده که باعث شده همیشه کانون توجه باشد و خود شیفته شود و هر ایراد خودش را به جای دیدن به دیگران نسبت دهد.
به نظر شما زندگی بچه‌های فردای ما با نسل این چنین کودکانی وحشتناک نیست؟
به نظر شما فردا با عده زیادی نوجوان و جوان های طلبکار روبرو نیستیم؟
فکر می کنید در دنیای علم و تکنولوژی امروز مادری که بچه اش را هر روزه کانون توجه هزاران هزار نفر می کند فردا با توجیه اینکه خود او هم آسیب خورده کودکی اش بوده و نمی دانسته و خیر و صلاح کودکش را می خواسته،قابل بخشش است؟ که کمکم