وبلاگ

بایدها و نبایدها در تربیت کودک!

یکی از دغدغه‌های والدین این است که کودک آنها اعتماد به نفس داشته باشد. اما متاسفانه، از مسیر اشتباهی می‌خواهند به این مقصد برسند. دکتر مهشید باروتی، در مورد بایدها و نبایدهای اشتباه تربیتی در کودك، که باعث سرخورده شدن کودک و بی اعتماد به نفسی او میشود را در موارد زیر توضیح دادند و همچنین راه درست برای افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس در کودك را، به ما معرفی می‌کنند:
خیلی از مشکلات کودکان ما وابسته به ارتباطی هست که کودکان با مراقبت اولیه شان خصوصاً مادرشان دارند خیلی وقت پدر و مادرها حین مراجعه به مشاور و روانشناس می گویند که شاید مشکلات فرزند ما ژنتیکی باشد اما واقعیت این موضوع است که اگر مشکل ژنتیکی هم باشد رفتار ما باعث شروع شدن رفتارهایی می‌شود که به اصطلاح به آن ها ژنتیکی می‌گوییم.
دو عامل و دو نیاز فطری مهم در کودکان وجود دارد که اگر ما به آنها توجه نکنیم و آنها را نادیده بگیریم، به اعتماد به نفس بچه ها و رشد و تربیت آنها ضربه خیلی بدی خواهیم زد.
اولین نیاز نیاز به استقلال است بچه‌ها در ۱۸ ماهگی نیاز به استقلال پیدا می‌کنند و و دوست دارند بر اساس توانایی هایی که دارند خیلی از مشکل‌های خودشان را خودشان حل کنند و احساس کنند که می توانند با دنیای اطرافش آن ارتباط برقرار کند و یک سری از نیازهایشان را خودشان برآورده کنند.
نیاز دوم نیاز دوست داشتنی بودن است. بچه ها دوست دارند که احساس کنند پدر و مادر بی قید و شرط آنها را می‌پذیرند و به نظر در و مادر دوست داشتنی هستند.
گاهی پدر و مادرها به مشاور می گویند که ما خیلی فرزندمان را دوست داریم مدام به او محبت می کنیم خیلی بی دلیل بدون اینکه کاری کرده باشد بغلش می کنیم می کنیم و می گوییم تو دختر خیلی خوبی هستی تو خیلی پسر خوبی هستی تو خیلی دوست داشتنی هستی تو عزیز دل مامان تو عزیز دل بابا هستی.
اما باید به این نکته توجه کنیم که ما هر چقدر هم به کودکمان بگوییم دوستت دارم اگر استقلال او را نادیده بگیریم و در عمل مدام به او بگوییم این لباسی که پوشیده خوب نیست بگذار من به تو بگویم چه چیزی بپوشی، این اسباب بازی که تو این جا گذاشتی خوب نیست بگذار من بگویم چطوری بذاری، این‌ها باعث می‌شود که کودک ما احساس کند دوست داشتنی که شما در کلام می‌گوید فایده ای ندارد و در عمل فرزندتان را دوست ندارید به خاطر اینکه قبول ندارید انتخاب خودش را بکند نوع لباسی که خودش دوست دارد را انتخاب کند و بازی که دوست دارد را انجام بدهد با این موارد به استقلال بچه لطمه می زنیم و او را به این نتیجه می رسانیم که اتفاقاً اصلاً هم برای ما دوست داشتنی نیست.
کنترل گری پدر و مادر و بایدها و نبایدهایی که برای بچه‌ها تعیین می‌کنند، وقتی که اعمال سلیقه می‌کنند در این که بچه چه لباسی بپوشد اتاقش را چطور بچیند چه بازی بکند با چه کسی بازی بکند و با چه کسی بازی نکند اینجا اعتماد به نفس بچه آسیب دیده می‌شود. خیلی از پدر و مادرها در جلسه درمان سوال می پرسند که برای اینکه اعتماد به نفس کودک مان بالا برود باید چه کار بکنیم ما همه کار کرده‌ایم از ۳ سالگی او را کلاس زبان فرستاده‌ایم، کلاس موسیقی فرستاده‌ایم، بهترین لباسها را برایش میخریم، گرانترین لباس ها را با آنکه می‌دانیم به خاطر بودن در سن رشد زود برایش کوچک میشود می‌خریم از دوستانش چیزی کم ندارد. اما باز هم کودکمان اعتماد به نفس ندارد.
در حالیکه همه این کارهایی که پدر و مادر انجام می‌دهند کنترل گریست وقتی که ذهن بچه مان را پر کنیم از اینکه باید موسیقی را یاد بگیرد باید در ورزش بهترین باشد یعنی به او نشان می دهیم که بودن تو ارزشمند نیست داشتن تو ارزشمند است.
اینکه چه کارهایی را بلد باشی چه هنرهایی را فرا گرفته باشی و در یک کلام،چیزهایی که به تو اضافه می شوند تو را ارزشمند می کنند.
گاهی پدر و مادرها برای پوشیدن لباس فرزند دو ساله شان در یک مهمانی آنقدر سخت میگیرند که انگار قرار است بچه بر روی فرش قرمز حاضر شود، زیرا می خواهند که او در جمع بهترین باشد. اما نادانسته بدترین آسیبی که می‌توانند را به عزت نفس بچه هایشان با اینکار میزنند، ما فقط باید به بچه‌ها استقلال بدهیم خودمختاری بدهیم تا بفهمند که دوستشان داریم.
مرز این استقلال با آزاد گذاشتن و بی فکر بودن نسبت به آنها آسیبی است که بچه ها به خودشان می زند اگر کودکم کاری را انجام می‌دهد ولی با آسیب همراه نیست باید به او اجازه بدهم که تجربه کند،احساس خودمختاری بکند و احساس بکند همان چیزی را که هست من به عنوان پدر یا مادرش دوست دارم نه به خاطر اینکه شبیه آن چیزی است که من می‌گویم باید باشد.
باید و نباید های اضافه و بی جایی که برای بچه های مان تعیین کنیم باعث به وجود آمدن خشمی در درون آنها می شود اما خشم کودک با خشم بزرگسال متفاوت است کودک خودش را ناتوان می بیند و برای بقا کاملاً به دیگران احتیاج دارد و می‌داند که اگر خشمش را به پدر و مادر ابراز کند داد بزند عصبانی بشود پرخاش کند قیمت زیادی باید بپردازد، برای این خشم به نیازهایش رسیدگی نمی‌شود از محبت و دوست داشتن دور می ماند.بنابراین با پدر و مادر لجبازی می‌کند و پیامی که میخواهد با لجبازی اش با پدر و مادر به پدر و مادرش برساند این است که استقلال خودش را به آنها نشان بدهد و احساس کند که او هم یاد دارد کاری را انجام بدهد که پدر و مادر دوست ندارند.
خیلی وقتها چیزی که لجبازی بچه‌ها را تشدید می کند این است که وقتی بچه کار اشتباهی انجام بدهد به او می گوییم: تو نبودی که این کار را کردی، دختر یا پسر همسایه بود بچه من که از این کارها نمی‌کند. در واقع با این جملات این پیام را به او می دهیم که اگر من به عنوان والد او باور کنم او کار اشتباهی انجام داده دیگر او را دوست ندارم. در حالی که باید به کودک بگوییم من متوجه عصبانیت تو شدم،چون عصبانی بودی آن کار را انجام دادی حالا بیا به من بگو چرا عصبانی شدی از چه چیزی عصبانی شدی و به او نشان بدهید که احساسات او را نادیده نمی گیرید زیرا نادیده گرفتن احساسات او را به سمت لجبازی میبرد.
آسیب دیگری که این نوع باید و نباید ها و کنترل گری های ما به فرزندانمان می‌زند این است که آنها مدام احساس گناه دارند مدام اضطراب و تردید را تجربه می‌کنند و با خود به این فکر می‌کنند که من از سر صبح که بیدار می شوند تا شب از من ایراد گرفته می‌شود پس من یک بچه دوست داشتنی نیستم من با لیاقت و با کفایت نیستم اگر پدر و مادر من به من می‌گویند که دوستم دارند چون بچه آنها هستند و چون دل آنها برای من می سوزد و الا اگر من بچه خوبی بودند که اینقدر از من ایراد گرفته نمی‌شد.
یادمان باشد فرزندپروری درستی نیست که صرفاً به بچه محبت کلامی کنیم ادای دوست داشتن را در بیاوریم و فقط به او بگوییم دوستت دارم، انواع و اقسام وسایل و اسباب بازی‌ها را برای او بخریم زیرا کودک به همه داشته هایی که دارد عادت می کند و دیگر خیلی به چشم می آید که یک اتاق پر از اسباب بازی دارد ولی اینکه به استقلال بدهیم و به تصمیماتش احترام بگذاریم اینجاست که فکر می‌کند واقعاً دوست داشتنی است و این یک میراث ماندگار در تربیت او می شود تا در بزرگسالی هم بتواند راحت تر تصمیم بگیرد و هیچ وقت خودش را دست‌کم نگیرند و همیشه احساس کند که دوست داشتنی است.